به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، اینروزها در بهار ۱۴۰۴ که فیلم سینمایی «موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع» در سینماها اکران میشود، طبیعی است سوالاتی ذهن مخاطبان ایناثر را مشغول کند و در فضای مجازی یا گپ و گفتهای حضوری درباره اینسوالات صحبت کنند. ممکن است مخاطبان ایناثر قصه و بستر زمانی آن را رها کرده و مقهور بهکارگیری فناوری Virtual Production در ساخت اینپروژه بزرگ یا طراحیها و یا بازی بازیگران شوند چون بههرحال فرم و ساختار، متر و ملاک مهمی در نقد و بررسی اثر است. اما ایناثر همزمان با پخش، نیازمند نقد و بررسی محتوایی و یکتذکر بسیار مهم است.
البته نویسنده و سازندگان اثر دچار ایناشتباه نشدهاند اما مخاطب «موسی کلیمالله» بهواسطه سالها شستوشوی ذهنی توسط سینما و دیگر رسانههای غربی (بگوییم یهودی)، به احتمال قریب به یقین، دچار یکسوءتفاهم خواهد شد.
و آن سوءتفاهم؛
پس از آنکه حضرت یوسف (ع) از بردگی به عزیزی مصر رسید، اقوام و نزدیکانش به مصر آمدند و کنعانیان از جایگاه پایین خود نسبت به قبطیان رشد کرده و به آقایی رسیدند. اما مدتی پس از مرگ یوسف (ع)، مردم عبرانی دوباره دچار تنزل جایگاه اجتماعی و برده مصریان شدند. مهمترین نکتهای که باید در اینبحث تاریخی و اعتقادی مطرحش کرد، عبارت «بنیاسرائیل» است. میدانیم که اسرائیل همان یعقوب نبی است و بنیاسراییل هم فرزندان او. اما بهجز اهالی فن و مطالعه، عموم مخاطبان بنیاسرائیل را با قوم یهود اشتباه میگیرند؛ قومی که به گفته نویسندگانی چون شلومو زند، ایلان پاپه و ... که خود اسرائیلی هستند، برساخته و مفهومی جعلی است.
باید توجه داشت که یعقوب نبی، ۱۲ پسر داشت که یکی از آنها یوسف بود. فرزندان اسرائیل، هرکدام قبیله و خاندانی داشت. بنابراین بنیاسرائیل متشکل از ۱۲ قبیله است که بزرگترین قبیلهاش، قبیله یهودا فرزند ارشد یعقوب است. اهالی اینقبیله بودهاند که خود را برتر از قبیله یوسف و دیگر قبایل بنیاسرائیل میدانستند و در پی سروری و آقایی بر آنها بودند. مفهوم یهود و یهودی هم از دل اینقبیله، یعنی اهالی قبیله یهودا برآمد و در طول تاریخ، فرزندان یوسف برده و بنده و فرزندان یهود در جایگاه اربابی و سروری قرار گرفتند.
نکته مهم دیگر این است که در قرآن کریم، همیشه بین دو مفهوم بنیاسرائیل و یهود تمایز وجود دارد و یهود بهعنوان مهمترین و سرسختترین دشمن پیامبر (ص) معرفی شده است. در حالی که در مورد بنیاسرائیل چنین نیست و ذات حق، به روایت انحرافات و اشتباهات اینمردم پرداخته است.
بنابراین مخاطب «موسی کلیمالله» باید به ایننکته توجه کند که مردمی که در فیلم، در انتظار منجی هستند، یهودی نیستند. بلکه بنیاسرائیلاند که طبق وعدههای الهی و پیامبرانشان، در انتظار منجیشان یعنی موسی بودند که آنها را از بندگی برهاند و تابوت یوسف نبی را هم از قعر نیل بیرون بیاورد. حضرت موسی (ع) هم همانطور که میدانیم پس از بعثت به پیامبری، به مصر برگشت و از فرعون خواست اجازه خروج قومش از مصر را صادر کند که ماجرا به جنگ اینپیامبر و فرعون، بهعنوان طاغوت زمانه انجامید و موسی (ع) نیز در نهایت قومش را از مصر خارج کرد که از دریای سرخ عبور کرده و وارد صحرای سینا شدند.
برای تاکید و خاطرنشانکردن لازم بگوییم، پیرمردان ریشسفیدی که در فیلم «موسی کلیمالله» حضور دارند و در صدرشان فرهاد آییش را بهعنوان بزرگ قبیله میبینیم، کاهنان یهود نیستند که دین موسی را تحریف و برای کشتن عیسی (ع) توطئه کردند. اینپیرمردان اسباط یوسف و همان بنیاسرائیلاند که در طول تاریخ در انتظار منجی بودهاند. اینمنجی روزی، موسی کلیمالله بوده، روزی عیسی روحالله و روز دیگر محمد رسولالله (ص) اما دستگاه تبلیغاتی یهود که همیشه منفعت خود را در گلآلودکردن آب دیده، مفاهیمی را که به آنها اشاره کردیم، با یکدیگر خلط کرده است.
سخن آخر، بهطور خلاصه آنکه «موسی کلیمالله» فیلم خوبی است؛ هم از نظر فرم و ساختار و هم قصه و محتوا. قهرمانش هم یکزن است که تاکید سازندگان مسلمانش بر جایگاه واقعی زن در دین پیامبر خاتم نشان میدهد.
باقی موضوعات بمانند برای وقتی دیگر...
صادق وفایی