دوم) هریسون واگنر در کتاب «تئوری بازیها و تعادل قدرت» رفتار عقلایی بر مبنای «محاسبه درست» را بر رفتار هیجانی-در شرایط بروز منازعات بینالمللی یا منطقهای- ترجیح میدهد و اساس این تئوری قلمداد میکند. جدای از ظرایف دیگر این بحث که در اینجا بیش از این مجال بررسی ندارد.
اینک میتوان کاربرد درخشان این تئوری را در مذاکرات آینده ایران و امریکا منطبق دانست و درباره آن چند کلامی گفت. در ایران استاد مرحوم دکتر عبدالعلی قوام تئوری بازیها را در کلاسها به همه ما به درستی آموخت؛ همان نقطههای تطبیق منافع و استفاده درست از آن. امروز، دیپلماتهای شایسته کشور، «نقطههای تطبیق» این تئوری با «شرایط موجود دو کشور ایران و امریکا» را به درستی میدانند. نخستین نکته مهم در این رابطه، پرهیز از هرگونه نگاه غیرعقلایی است که محاسبه درست را در هالهای از ابهام قرار دهد. «تشخیص بازی و خواندن دست حریف»، شرط مهم انطباق این تئوری و استفاده آن در مذاکرات پیشرو است.
سوم) «کنشگری» در مقایسه با «واکنشگری»، اصل دیگری است که موفقیت تیم مذاکرهکننده را در مذاکرات هفتههای بعدی تضمین خواهد کرد.بیتردید، حریف مایل است تا از دو طریق «فشار رسانهای» و «کاربرد خشونت کلامی و موضعگیری» روی مذاکرات تاثیر بگذارد؛ به ویژه با وجود نئوکانهای جنگطلب در کاخ سفید . کنشگری دقیقا در نقطه مقابل این ترفند سیاسی است؛ واکنش نشان دادن و رفتار هیجانی، دست برتر را به حریف میدهد؛ بیتردید.
چهارم) تشخیص درست زمین بازی به «تعیین زمین بازی» منتهی میشود؛ البته مادام که توقعات با منطق بازی برد-برد به پیش برود. توقعات و انتظاراتی که به «کسب امتیازات» منجر شود تا قفل شدن یا طولانی کردن مذاکرات.
شاید به همین دلیل «هنر چانهزنی» در ادامه علم روابط بینالملل به «تکنیکهای چانهزنی» در مذاکرات تبدیل شد که به دیپلماتهای جهانگوشزد کند مذاکره با «مسائل عینی» سروکار دارد؛ «کلیگویی» نه نیازی به هنر چانیزنی دارد نه به تکنیک چانیزنی.
«پلنهای بی» در مذاکرات دقیقا به همین دلیل همواره از سوی دیپلماتها رو میشود که از اصل تئوری بازیها غفلت نورزند و در مذاکرات و چانهزنیها عقب نمانند؛ با یک نگاه کاملا واقعی و توقعات واقعیتر.
پنجم) مزیتهای ما همان اهرمها و «کارتهای برنده در چانهزنی» با امریکاست.
محدود ماندن مذاکره به یک موضوع در گامهای نخست میتواند منطقی باشد؛ به شرط آنکه مدیریت مذاکرات را حاصل کند.در ادامه اما، مزیتهای ایران به ویژه در عرصه اقتصادی و سرمایهگذاری، همان نقطهای است که هر گونه «تفاهمی» را به «توافق» و سرانجام به «قراردادهای سنگین اقتصادی» منتهی خواهد کرد؛ دقیقا انطباق تئوری بازیها و رسیدن به حاصل جمع غیر صفر.
آخر) تشخیص اینکه امریکای مشترک ترامپ-ایلان ماسک و نماینده ویژه او ویتکاف، نگاه دیگری به روابط بینالملل دارند؛ بسیار ضروری است.
«ترجیح منافع ملی» در هیات حاکمه کنونی کاخ سفید بر «رهبری امریکا در جهان»، از قضا برای ما فرصت است تا چیز دیگری. بماند که این نگاه همچنان با کاربرد خشونت کلامی و موضعگیریهای هیجانی آمیخته است؛ از مساله اوکراین تا جنگ تعرفهها، جملگی از این نوع نگاه حکایت میکند.
با این همه، تنشهای موجود و اصطلاحا «مسالهها» بین ایران-امریکا در این مرحله و در مذاکرات بعدی باید حل شود.حل مساله رفع تحریمها با موضوع انرژی هستهای ایران گام نخست است؛ گامهای بعدی را بردارید و از این فرصت نگذرید؛ تئوری بازیها را در نظر بگیرید تا به تعبیر واگنر به تعادل قدرت بینجامد و برای ما به تعادل قدرت در منطقه و عقب نماندن از چرخه قدرت و افزایش سرمایهگذاری تا سال۲۰۳۰.در یک نتیجه برنده-برنده البته.
همه این سخنها با تکیه بر نگاه سیاستگذار به مسائل بیرونی کشور آمد و کیست که نداند تطابق این نگاه با واقعیتهای جاری کشور خود بحث دیگری است.
دشوار است، اما شدنی است؛ حتما.
مجید رضاییان/استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم
منبع: روزنامه اعتماد
۵۷۵۷