مقام معظم رهبری مرحوم دکتر افروغ را اندیشمند، انقلاب و فرزانه خواندند. اقتضای این اوصاف آن است که ما با انسانی مواجه باشیم که اولا دارای حریت است و آزادگی او به او رنگ تعلقات میدهد و نه تعلقات آزادی، لذا در انگلستان درس را نیمهتمام میگذارد چون با اهداف زندگی او سازگاری ندارد. این اقدام در فضایی که انسانها نان به نرخ روز خوراند؛ بسیار ارزشمند است این انسانها را کمتر میتوان یافت. اولین گام بصیرت و اندیشمندی همین است. بصیرت با تفکر همراه است و تفکر همزاد آزادگی است و الا تفکر و تأمل حادث نمیشود. چنین انسانی به قول امام علی(علیه السلام) زره حکمت به تن میکند. مبانی و خاستگاه اندیشه برای او بسیار مهم است.
ما در وجود مرحوم دکتر چنین شخصیتی را مشاهده میکنیم. نگران مبانی اندیشه خویش است، لذا در سال 1398 در مجمع عمومی انجمن مطالعات اجتماعی حوزه بیان کردند که وقتی با حکمت صدرایی آشنا شدند گمشده خود را یافتم. از این پس رویکرد انتقادی بر مبنای حکمت متعالیه مبنای فکری ایشان و دستگاه تحلیل ایشان قرار گرفت. بعد از این ما با انسانی فکور مواجهیم که ممکن است قابل پیشبینی نباشد، چون برای خویش خطکش و ترازویی برای ارزیابی و تحلیل دارد.
این اندیشمند با این اوصاف قاعدتاً از موازین روشنفکری رایج و هرهری مسلک متداول فاصله میگیرد. روشنفکری در مقابل سنت، پشت پا زدن به داشتههای خویش است. از اول با عینک بدبینی و تنفر نسبت به تراث خویش به قضاوت و داوری مینشیند و مرغ همسایه برای او غاز است و کعبه آمال و آرزوهای خود را در تراوشات فکری غربیان جستجو میکند. حال فهمیده یا نشخوارشده مسئله دیگری است. روشنفکر غربزده، پیشرفت و توسعه را در مظاهر مادی و فنآورانه مییابد و از عمق اندوه و تباهی و بربریت تمدنی بیخبر است. ارزشهای عمیق انسانی را وانهاده و عقلانیت ابزاری و مسخشدگی انسانی و قفس آهنین و عینیتیافتگی و بلازه شدن آدمی، بیکاشانگی هویتی را که برخی منصفان غربی بدان اذعان کردند؛ را نمیبیند و حاضر نیست در مورد سرمایه علمی تمدنی خویش تأمل نماید، اما انسان فکور و اندیشمندی چون دکتر افروغ در گرفتاری انزوا و اقلیت استیحاشی به خود راه نمی دهد، لذا گویا چون غریبه است که از دانشگاه نیز فاصله گرفته و پژوهش را برمیگزیند.
او البته در مواجهه با سنتگرایان و قائلان به ارزش باوری تراث علمی و فرهنگی، نیز از خطکش رویکرد انتقادی اما مبتنی بر معیار سنجش حکیمانه متعالیه بیبهره نیست. گرچه او مدعی استادی در این کرسی نیست و نباید از او که، در این کلاس و مدرسه، به صورت متمرکز، درسآموزی نکرده انتظار مبرا بودن از خبط و خطا را داشت؛ اما او به میزان مصاحبت با این اندیشمندان و صاحبان خرد، اذعان دارد که بهترین لحظات عمر خویش را در کنار طلاب و فضلای حوزه گذرانده است، لذا رابطه عمیق قلبی بین او و استادان همراه او و طلاب شاگرد او تحقق یافته است. این نکتهای که بارها از زبان و قلم این اندیشمند شنیده و دیده شد. اساتید و طلاب آشنا با مرام او، ایشان را از خود دانسته و در کرسیهای بحث و مناظره او دور او حلقه زده و او را محترم میشماردند. او نیز بدین اخلاق خرسند و دلگرم بود.
چنین انسان فرهیختهای طبیعی است نمی تواند مردمی نباشد و در کنار توده و عموم مردم قرار نگیرد و در عزای سیدالشهدا(ع) نگرید و همراه مردم روضه نخواند. حکمت متعالیه برگشت به مردم و در مردم و برای مردم و برای رضای خدا است. پاتوق او پاتوق مردم است. نه از مردم دامن برکشد و نه از بالا به مردم نگرد و نه جعل اصطلاح کند و نه عظمت علمی روحیه عوامانه را از او بستاند. هم با علمای اهل فن نشست و برخاست عالمانه دارد و هم با عموم مردم تعامل عوامانه.
این معانی عماد ما را عماد اتکا به انقلاب و ولایت قرار داده است. سخن ناصحانه میگوید اما از اینکه گزک دست دشمن دهد، مراقبت میکند. او انقلابی است و انقلابی اهل حرکت و پویایی و دغدغهمندی است. هم بر کرسی مجلس و کمیسیون فرهنگی تکیه میزند و هم آن کرسی او را از روحیه آزادگی دور نمیکند. عماد افروغ قبل و بعد از صدارت حکومتی یکی است. او معلم و متعلم، پژوهشگر و جستجوگر است.
در فرزانگی او همین بس که در زمان بیماری ترسان و مضطر و افسرده نیست. آرامش دارد چون معادباور است. از اینکه خود را با مرگ در کازار می بیند؛ احساس نامطلوبی ندارد و به صراحت در مصاحبه می گوید: آرام هستم، آماده رفتن هستم. این است که او هم اندیشمند است و هم انقلابی است و هم فرزانه و حکیم. خداوند روح او را با اولیاء محشور گرداند. والسلام علیکم