فرارو- مهرداد پشنگ پور، حقوقدان و استاد حقوق بین الملل؛ مسئاله هسته ایی جمهوری اسلامی ایران حدود دو دهه هست که به مهمترین موضوع سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی آن تبدیل شده است و شاید بتوان ادعا کرد حتی این موضوع از مسائل بسیار پراهمیت و دارای الویت سیاست بین الملل و منطقه نیز میباشد. ادعای گفته شده با قطع نامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد بخوبی قابل درک و توجهاند. زیرا که دور از درست یا نادرست بودن، موضوع هستهای جمهوری اسلامی ایران تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی تلقی شده و بر همین اساس سیاست بین الملل نه تنها مواجه با آن بلکه درگیر آن شده است.
توافق ارزشمند غیر معاهدهای برجام توانست این اتهام نابجا را مرتفع کند و انضمام قطع نامه ۲۲۳۱شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز این برائت را تایید و اثر آن را فراتر از اراده اطراف به تمام جامعه جهانی تحمیل نمود و اینگونه یک رژیم حقوقی خاص و ویژه را در نظم بین الملل ایجاد کرد. برجام اگرچه معجزه نکرد، اما بسیار موثر بود با آنکه در گرداب سیاست بازیهای داخلی و خارجی افتاد. اینگونه قضیهای که میتوانست اکنون تمام شده تلقی شود با نقض بنیادین آن توسط ترامپ و استقبال گروهی منفعت طلب در داخل کشور که با سوء استفاده از عناوین، موقعیتها وتشبثهای فرقه گرایانه، کماکان از جمله دل مشغولیهای ایران و جهان باقی بماند.
مخالفان توافق در گذشته و حال به دلیل اینکه میدانند در ماهیت دست باز، پر بار و قابل قبولی برای مردم و عقلاء ندارند به بهانههای گوناگون و بلا وجه متوسل میشوند، در برجام مدعی بودند چرا برجام به زبان فارسی نیست و اکنون فرم و شکل مستقیم یا غیر مستقیم بودن، محل انتقاد و بهانه گیریها واقع شده که الا و لا بد مذاکره باید غیر مستقیم باشد در حالیکه از لحاظ فنی-حقوقی مذاکره غیر مستقیم در اصول حقوق بین الملل تعریفی ندارد!
مذاکره مهمترین ابزار حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات است که در منشور ملل متحد به آن اشاره و تاکید، و در بند سوم از ماده دوم ذیل مقاصد و اصول بیان داشته «کلیه اعضاء اختلافات بین المللی خود را به وسائل مسالمت آمیز به طریقی که صلح و امنیت بین المللی و عدالت به خطر نیافتد، حل خواهند کرد.» مذاکره ابزار برجسته و کاربردی برای تحقق این هدف میباشد.
اساس و تکلیف مذاکره عرفی است که شرط مقدم برای اجراء روشهای فنیتر هستند. ضرورت مذاکره نیز عرفی و ذکر و تکرار آن در اساسنامه سازمانهای بین المللی مبتنی بر تدوین رسمی قواعد عرفی در میان اصول حقوق بین الملل هست مانند اصل پایبندی به تعهدات و یا بطلان معاهده در صورت فریب و تقلب! مذاکره از قواعد عرفی حقوق بین الملل هست!
گاهی بن مایه و ذات یک توافق شامل موضوع و نحوه مذاکره هست مانند یادداشت تفاهم ژنو مورخ اول دسامبر ۱۹۷۲ بین اتحاد جماهیرشوروی سابق و ایالات متحده آمریکا. تکلیف مذاکره و وظیفه انجام آن هم زمانی محقق میشود که تابعان حقوق بین الملل که بین آنها اختلافی پدید آمده در چرخه اختلاف قرار گیرند به این دلیل که مذاکره حداقل ابزاری است که از آن برای حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات و منازعات مورد انتظار هست.
ترتیب ساز و کار مذاکره مستقیم میان دو یا چند تابع حقوق بین الملل که در معارضه و اختلاف هستند، “تکنیک حقوق عمومی و مشترک “ آنها میباشد و بدون قید و شرط ولو بدون اشاره به آن میتواند اعمال شود. یعنی رویارویی دیپلماتیک طرفهای درگیر اختلاف برای رفع آن باید از طریق مذاکره مستقیم حل و فصل گردد.
رویه قضایی ثابت هم دلالت بر این دارد؛ قبل آنکه یک اختلاف در دستور مراجعه به دادگستری قرارمیگیرد باید موضوع مورد اختلاف با توسل به مذاکرات دیپلماتیک به روشنی تعریف و تحدید گردد.
ملاحظه خواستگاه و مبناء مذاکره، سخاوتمندانه به ما ثابت میکند منظور از مذاکره در حقوق بین الملل، مذاکره مستقیم هست یعنی همان که پیشتر به بیان آمد؛ دو تابع حقوق بین الملل که با یکدیگر اختلاف دارند باید در چرخه اختلاف قرار گیرند و مذاکره مستقیم تکنیک حقوق عمومی است!
بنابراین مادام که سخن از مذاکره میشود یعنی مذاکره مستقیم و مذاکره غیر مستقیم نه در عرف سابقه دارد و نه در اسناد و اساسنامههای سازمانهای بین المللی و در نتیجه آنچه تحت عنوان مذاکره غیر مستقیم میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در جریان است مذاکره است و این موضوعی است که ناشی از تکلیف و وظیفه آن میباشد و فرم و شکل فرع بر این هست، اما نه الزاماً کم اهمیت!
مذاکره مستقیم پشتوانه عرفی، قراردادی و قضایی دارد در حالیکه در مورد مذاکره غیر مستقیم هیچ کدام در دسترس نیست. آنچه واقعیت دارد روشهای گوناگون حل و فصل مسالمت آمیز اختلافها در حقوق بین الملل هست که مذاکره ابزار اعمال آنها هستند یعنی فرم مذاکره نیست بلکه استفاده از یک تاسیس حقوقی-بین المللی خاص برای حل و فصل اختلاف وسیله مذاکره هست.
دیپلماتها همواره میانه دو تیغ قرار دارند؛ اقناع منتقدان داخل و مقاومت طرفهای مذاکره و از این رو ناگزیر از این هستند که ملاحظات بسیاری را رعایت کنند مانند اینکه بگویند مذاکره غیر مستقیم هست در حالیکه طرف مقابل به اصرار آن را مستقیم میداند! بدیهی است ادعای هر دو طرف مقرون به واقع هست و البته اهمیت و ارجحیت پیروی از اصول مرتبط با مکانیسم برگزیده شده میباشد نه امور فرعی مانند مستقیم یا غیر مستقیم بودن!
شیوههای صلح آمیز رفع اختلافهای بین المللی در حقوق بین الملل شناخته شده و متنوعند. تمام آنها مبتنی بر مذاکرهاند و گاهی به دلیل شباهتهایی که برخی از آنها با یکدیگردارند، اشتباه گرفته و موجب ابهام میشوند، اما وقتی به هدف و وظیفه مذاکره که رفع اختلاف هست توجه کنیم مشخص میشود فرم علیرغم اهمیت و تاثیر گذاری نمیتواند جایگزین محتوی شود.
میانجی گری، مساعی جمیله و کمیسیون تحقیق از جمله روشهای صلح آمیز رفع اختلاف هستند که با دخالت تابعان حقوق بین الملل یا شخصیتهای برجسته که خارج از اختلافاند انجام میشود.
میانجی گری و مساعی جمیله شیوه بسیار متداول و مرسوم در این ارتباط هستند و علیرغم تشابه بسیار با یکدیگر تفاوتهایی هم دارند. مهمترین تفاوت بین میانجی گری و مساعی جمیله نقش میانجی در حصول نتیجه هست که با طرح و برنامه و هدایت مذاکرات برای رفع اختلاف تلاش میکند، اما درمساعی جمیله که نوعی از وساطت با درجه پایین میباشد، دولت ثالث با اتکاء با نفوذ اخلاقی و سیاسی خود تلاش مینماید بین طرفهای اختلاف تماس و ارتباط برقرار کند و از آن برای آسان کردن ساز و کار مذاکره استفاده نماید و معمولا کار اساسی دولت یا شخصیت ثالث بعد ازآن پایان میپذیرد و بر خلاف میانجی گری در مساعی جمیله، واسطه در مبانی مذاکره دخالتی نمیکند.
مذاکره جاری بین ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی با وساطت دولت عمان که با بکارگیری موقعیت و جایگاه خود به بهترین و حرفهایترین شکل در حال انجام هست نوعی از شیوههای حل و فصل مسالمت آمیز اختلاف در قالب «مساعی جمیله» میباشدکه در فرآیند آن اطراف اختلاف ضرورتاً در تماس مستقیم نیستند، اما در ارتباط و برنامه ریزی برای حصول نتیجه یعنی رفع اختلاف بر اساس مذاکره؛ هستند.
در نتیجه:
نخست: مذاکره غیر مستقیم در ساز و کار حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات بین المللی فاقد وجاهت و ضرورت مبنایی است و منظور از مذاکره، همان شیوه مرسوم و متداول «مذاکره مستقیم» است.
دوم: القاء این موضوع که مذاکره غیر مستقیم هست تنها تلاش برای تنگناهای ایجاد شده بر سر راه حل هست و متاثر از ملاحظات سیاسی است.
سوم: چنین رویکردی که موجب استهلاک انرژی دیپلماسی و فرسایش آن میشود ناشی از نگاه ایدئولوژیک و سیاست زده به مذاکره و بی شک فاقد بینان منطقی و اصول عقلانی در شیوه حکمرانی است.
چهارم: غلبه فرم بر محتوی ضمن تاکید مکرر بر اهمیت فرم، عامل موثری بر حصول نتیجه موثر هست. نتیجه زمانی موثر هست که در زمان و موقعیت مناسب حاصل شود والا اثر بخشی آن به شدت تحت تاثیر عوامل و متغیرهای گوناگون بین المللی قرار میگیرد.
پنجم: مساعی جمیله میتواند استمرار تماس اطراف اختلاف را تا حد بسیاری زیادی تضمین کند و این مراقبت و مراقبه میتواند طرفین را به گردونه اختلاف و رفع آن کشانده و اینگونه منجر به مذاکره مستقیم شود.
ششم: پذیرش دخالت عمان از سوی ایالات متحده آمریکا در حالیکه دولت امارات متحده عربی را به عنوان رابط پذیرفته بود، موضوعی است که الف) به فرم اهمیت بیشتر میدهد. ب) نشانهای است از اراده ایالات متحده آمریکا برای توافق. ج) بیانگردست برتر ایران در موضوعی که در داخل کشور مورد اختلاف و حساسیت هست، اما خواسته یا ناخواسته، عمد یا غیر عمد مورد توجه قرار نمیگیرد، برای همین میتوان مدعی بود توسل به فرم مذاکرات برای تاختن بر آن و تقبیح اصل مذاکره در حالیکه به شرح گفته شده بی اساس بودنش معلوم است، فقط یک بهانه بلاوجهی است که حکایت از دست خالی منتقدین و عدم ارجحیت منافع ملی برای آنهاست!
هفتم: تنها کارکرد موثر مذاکره مستقیم یا غیر مستقیم ایجاد مانع برای اثربخشی آن هست و علیرغم اینکه موضوعیتی ندارد فقط زمانی میتواند مطرح شود که ثالث در فرآیند حل و فصل مسالمت آمیز اختلاف مبتلاء به نقشی نداشته باشد که البته در اینصورت اساساً مذاکرهای متصور نیست. سخن آخر اینکه مذاکره یا مستقیم هست یا اصلاً مذاکرهای در جریان نیست!