پدیدهای که اخیرا انتقادات بسیاری را برانگیخته، درباره از دست دادن عزیزی است و در ادامه انتشار ویدئوها و استوریهای تحویل جسد از غسالخانه، مراسم خاکسپاری و... بخشی از این ماجرا بیشتر از آنکه واقعیت باشد، نمایشی است برای برانگیختن توجه مخاطبان و نهتنها هنجارهای فرهنگی و اخلاقِ دیجیتال را به چالش میکشد، بلکه بر سبک زندگی مخاطبان نیز تاثیر میگذارد.
سالهاست کارشناسان و فعالان رسانهای درباره نحوه فعالیت اینفلوئنسرهای اینستاگرامی و شیوههایی که برخی از آنها برای افزایش فالوور به کار میگیرند هشدار میدهند. یکی از آخرین موارد این پدیده مربوط به مردی است که بهتازگی همسر جوانش را از دست داده و بلافاصله دست به کار شده تا بدون وقفه تمام لحظات این فقدان را با مخاطبانش که در ۵ روز گذشته مدام اضافه شدهاند، به اشتراک بگذارد.
او یک هایلایت کامل از استوریهای این واقعه تلخ را با عنوان «سوختنم» در صفحه اینستاگرامش گذاشته که شامل ۶ ویدئوی تدوینشده با آهنگهای غمگین از مراسم خاکسپاری و لحظات زندگی خصوصیشان است و برخی از این محتواها بیش از ۲۶میلیون نفر بازدیدکننده داشته است. واکنشها به کاری که این مرد انجام داده متفاوت بوده و برخی موافق و عدهای هم مخالفش بودهاند و بحثهای زیادی را به وجود آورده است. داستان جایی جالب میشود که این مرد زیر ویدئوها، نظرسنجی هم میگذارد تا آمار تعامل صفحهاش بیشتر شود که دیگر نمیتوان آن را به داغدار بودن و انتخاب شیوه آرام کردن خودش نسبت داد.
خبرگزاری ایسنا د راین رابطه در گزارشی نوشته است: «اقتصاد توجه مهمترین عاملی است که میتوان ریشه این رفتار را در آن پیدا کرد؛ روندی که در آن، موفقیت اینفلوئنسرها به تعداد فالوور، لایک و بازدید وابسته است. یکی از الگوریتمهای طراحی اینستاگرام این است که به محتوای احساسی، بهویژه محتوایی که واکنشهای شدید ایجاد میکند، اولویت دهد؛ ازاینرو ویدئوهایی مشابه آنچه این مرد در غم فقدان همسرش منتشر میکند بهسرعت توجه مخاطبان را جلب میکنند و تعاملات را افزایش میدهند. این روند نهتنها ارزش سوگواری را به کالایی برای مبادله کاهش میدهد، بلکه به عادیسازیِ نمایش احساسات انسانی در ازای بازدید و افزایش نرخ تعامل منجر میشود.
انتشار تصاویر و ویدئوهای حساس، مانند لحظههای خاکسپاری، نقض آشکار حریم خصوصی است و احساسات مخاطبان را هم جریحهدار میکند. البته در این بین نمیتوان از سهم کنجکاویِ زردِ برخی مخاطبان برای فهمیدن جزئیاتی که هیچ تاثیری هم در زندگی آنها ندارد غافل شد؛ عاملی که به افزایش بازدید و متعاقب آن شوق صاحب صفحه برای فعالیت بیشتر دامن میزند. وقتی اینفلوئنسری صحنههای خصوصی سوگ را عمومی میکند، نهتنها به متوفی بیاحترامی میشود، بلکه مخاطبان نیز در معرض محتوایی قرار میگیرند که میتواند از نظر روانی آسیبزا باشد.»
در این میان آنچه زیر پا گذاشته میشود رعایت «اخلاق دیجیتال» است؛ مفهومی که تاکید میکند جذب فالوور و افزایش لایک و بازدید به هر قیمتی درست نیست، اما در این بین برخی اینفلوئنسرها در رقابتی بیرحم برای دیده شدن، مرزهای اخلاقی را زیر پا میگذارند. به نظر میرسد نگرانکنندهترین جنبه این پدیده، تاثیر آن بر سبک زندگی مخاطبان باشد. اینفلوئنسرها بهعنوان افراد شناختهشده با نمایش عمومی سوگ و تبدیل آن به محتوایی برای جلب توجه، ارزشهای انسانی را کنار میگذارند و مخاطبان، بهویژه جوانترها که بخش عمده دنبالکنندگان آنها را تشکیل میدهند، ممکن است این رفتار را تقلید کنند و سوگواری را فرصتی برای دیده شدن ببینند.
الگوریتمهای اینستاگرام به محتوایی که تعاملات بالا مثل لایک، کامنت و اشتراکگذاری ایجاد میکند، کمک میکنند بیشتر دیده شوند. این امر انگیزهای قوی برای اینفلوئنسرها ایجاد میکند تا حتی لحظههای دردناک زندگیشان را به نمایش بگذارند.
نتیجه این چرخه معیوب، تبدیل سوگ به کالایی تصویری است که در ازای فالوور و بازدید معامله میشود.
این رقابت برای توجه، اینفلوئنسرها را در تلهای گرفتار کرده است که برای حفظ جایگاهشان لازم باشد محتوای جدید تولید کنند. این فشار حرفهای باعث میشود برخی از آنها، بهجای سوگواری واقعی و پردازش و گذر از غم، به تولید محتوای نمایشی روی بیاورند. نتیجه اما محتوایی است که نهتنها به سوگواری واقعی کمکی نمیکند، بلکه در بلندمدت به بیاعتمادی مخاطبان منجر میشود.