این دوره شک و تردید زیاد طول نکشید، ولی کینگ میخواست خودش را محک بزند و ببیند آیا هنوز توان نوشتن دارد یا نه. چه راهی بهتر از اینکه بدون وابستگی به نام خودش بنویسد و واکنش واقعی مردم را بسنجد؟
استیون کینگ نام مستعار ریچارد باچمن را برگزید و با آن، داستانهای متعددی نوشت، از جمله رمان جنجالی «خشم» و تریلر پادآرمانشهری «مرد دونده». اما در سال ۱۹۸۵، یک کارمند کتابفروشی به نام «استیو براون» شباهتهایی میان سبک نگارش کینگ و باچمن پیدا کرد و این راز فاش شد.
کینگ بعد از این افشاگری در وبسایت رسمی خود این موضوع را تایید کرد و یک سری توضیح و توجیهات برای انتخاب نام باچمن و اینکه قانون آن زمان اجازه نمیداد یک نویسنده در یک سال بیش از یک کتاب منتشر کند، ارائه کرد.
قبل از اینکه فاش شود کینگ همان باچمن است، او این هویت دوم را حفظ کرده و همزمان با آثار اصلیاش مینوشت: مثلا «پیادهروی طولانی» را بعد از «ایستادگی»، و «راهسازی» را پس از «آتشافروز» نوشت. برای اینکه کتابهای باچمن متفاوت به نظر برسند، کینگ حتی یک بیوگرافی ساختگی برای خودش نوشت: باچمن سالها در گارد ساحلی و ناوگان بازرگانی خدمت کرده و بعدها در نیوهمپشایر به عنوان یک دامدار مشغول بوده. حتی مرگ فرزند باچمن و مشکلات جسمی او هم در این داستان ساختگی آمده بود. در نهایت، بعد از اینکه مشخص شد باچمن و کینگ یکی هستند، آخرین خط بیوگرافی باچمن این بود که او بر اثر سرطان درگذشت.
اگرچه دوره فعالیت با نام باچمن کوتاه بود، اما بخشی جدانشدنی از مسیر نویسندگی استیون کینگ است، چون به او اجازه داد بدون فشار انتظارات مخاطبان، فقط برای خودش بنویسد.
منتقدان بعد از این حادثه نوشتند که در حقیقت، باچمن نه یک چالش نشر، که تمرینی در فروتنی خلاقانه بود. تلاشی برای سنجش این پرسش اساسی: «اگر هیچکس نداند که من نویسندهام، آیا باز هم کلماتم در قلبها ریشه میدواند.»