فرارو- بهمن نادریپور، معروف به «تهرانی»، متولد سال ۱۳۲۴ در تهران، یکی از چهرههای تاریک و شناختهشده دستگاه امنیتی رژیم پهلوی بود؛ چهرهای که نامش با شکنجه و بازجوییهای هولناک در زندان «کمیته مشترک ضدخرابکاری» پیوند خورده است. با فروپاشی حکومت پهلوی و برگزاری دادگاههای انقلابی، تهرانی نیز در برابر مردم و تاریخ ایستاد و آنچه در دادگاه ۲۱ خرداد ۱۳۵۸ بر زبان آورد، پرده از جنایاتی برداشت که سالها در پس دیوارهای بلند ساواک پنهان مانده بود.
به گزارش فرارو، نادریپور در سال ۱۳۴۶، با مدرک دیپلم وارد سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد. در ابتدا به کار در بایگانی و بخش فیش مشغول گردید، اما با گذشت زمانی کوتاه، به بخش ۳۱۱ انتقال یافت؛ واحدی که مأموریت آن، ردیابی و جمعآوری اطلاعات از گروههای چپگرا، بهویژه حزب توده بود. در این مسیر، او تحت نظارت مستقیم عباسعلی شهریاری، از مأموران بلندپایه ساواک، در عملیاتهای نفوذ و جاسوسی فعالیت داشت.
نادرپور از اواخر سال ۱۳۴۹، به عضویت کمیتهای در اداره سوم ساواک درآمد که وظیفهاش شناسایی و مقابله با جنبشهای دانشجویی در دانشگاهها بود. تهرانی به سرعت در ساختار امنیتی رشد کرد و در سال ۱۳۵۱ به زندان کمیته مشترک منتقل شد؛ جایی که به محفل اصلی شکنجه و سرکوب مبارزان انقلابی بدل شده بود. در همین دوره، اقدامات او در سرکوب و حذف نیروهای مخالف شدت یافت.
در سیاهه عملکرد نادریپور، نامهایی، چون گروه ۹ نفره بیژن جزنی، خانواده مبارز رضائی، حادثه سیاهکل، کشتارهای درون زندانها، بازداشت اعضای سازمان مجاهدین خلق و حتی ماجرای گروگانگیری شهرام پهلوینیا به چشم میخورد. وی نهتنها عامل شکنجه بلکه در برخی موارد، مجری مستقیم عملیات حذف فیزیکی نیز بود.
نادریپور با عملکردی که رضایت مافوقانش را جلب میکرد، بارها مورد تشویق قرار گرفت. از جمله نشانهایی که دریافت کرد، میتوان به «نشان درجه دو کوشش»، «مدال جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی» و «نشان پنجم همایونی» اشاره کرد؛ نشانههایی از ارج و قربی که در دستگاه امنیتی رژیم به دست آورده بود.
در سال ۱۳۵۵، برای گذراندن دورههای تخصصی شکنجه و بازجویی به آمریکا و اسرائیل اعزام شد و پس از طی این دورهها، به عنوان کارمند رده نهم ساواک به ایران بازگشت. با پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷، تهرانی گریخت و زندگی مخفیانهای را آغاز کرد، اما دیری نپایید که در اوایل سال ۱۳۵۸، توسط نیروهای کمیته انقلاب اسلامی شناسایی و دستگیر شد. در دادگاه، لب به اعتراف گشود و با بیانی تلخ، از اعمال خود چنین یاد کرد: «من جنایت کردهام و باید کشته شوم... آنچه را که من کردهام، شمر نکرده بود. من باید اعدام شوم، در غیر این صورت نمیتوانم به صورت مردم نگاه کنم.»
تهرانی، چهرهای که سالها در سایه امنیتیترین نهاد کشور نفس کشیده بود، سرانجام در سوم تیرماه ۱۳۵۸، در برابر همان مردمی که روزی آنها را شکنجه کرده بود، ایستاد و تیرباران شد و شاید با خاموشیاش، گوشهای از کابوس سالهای تاریک ساواک نیز به پایان رسید.