معماری و شهرسازی همواره مظهری از فرهنگ هر جامعه به حساب میآید چرا که در تعامل انسان با محیط اطراف خود به آگاهی در قالب کالبد رسیده است. معماری ایرانی به واسطهی ارزشهای مترقی نهفته در آن، همواره بهترین پاسخ را به نیازها و محدودیتهای پیش روی این سرزمین ارائه نموده است. تفاوت اقلیمی در گستره وسیع جغرافیایی ایران، سبب شده است تنوعی در جهت در امتداد محیط قرار گرفتن این سرزمین ایجاد شود و از محدودیتها فرصتی را فراهم آورد تا گرمای طاقت فرسای دزفول با ساخت شوادان و بیآبی کویر با آبانبار و قنات مرتفع شود در حالی که ایران در قالب یک وحدت طبیعی در کنار هم قرار گرفته است.
اسلام به عنوان زیباترین واقعه در مسیر معماری ایرانی، تعالی بخش آن شده و کالبد بناها و بافتهای تاریخی را متأثر از روح خود کرده است و از این حیث وجوه معناشناسانه در کنار وجوه زیباییشناسانه در شهرهای ایرانی رشد یافته و تمامی اجزای معماری در نظام تکوین یافتهای در تعامل با هم به ایجاد کیفیت و زیست مطلوب برای اهالی شهر به ایفای نقش پرداختند. جاری شدن این مفاهیم در معماری و شهرسازی در تعامل و مراوده با اهل شهر پدید آمده و سنتهای آزموده شده زیست که در سالیان متمادی و به واسطهی آزمون و خطا شکل گرفته است به خدمت آن درآمده است.
امروزه هرگاه سخن از هویت در معماری معاصر به میان آورده میشود، فاصله معناداری را بین ایدهآلها و وضع موجود از جنبه کیفیت مشاهده میکنیم. امروز خانهی ایرانی که در کنار ایجاد آسایش، خلق آرامش رکن رکین آن بود، جای خود را به آپارتمانهایی داده که تنها به ایجاد آسایش اکتفا و به تمنای معماری غربی، بر تمامی سنتهای این سرزمین پشت کرده است. امروز نیازهای روز را با نگاه به الگوهای غربی پاسخ دادهایم و هر زمان و مکانی که در مواجهه با طبیعت به موضوعی برخوردیم، به جای احترام، به صورت یک طرفه مترصد تقابل و از میان برداشتن آن شدهایم و آن ناشی از عدم خوانش ذووجه صحیح سرزمین ایران، بستر طبیعی و تاریخ آن بالاخص گذشته نزدیک است.
امروزه نتوانستیم تفاوت «کهنه» را از «کهن» درک کنیم. کهنه آن چیزی است که هر روز از ارزش آن کم میشود اما کهن آن ریشهی تنومندی است که هر روز به ارزش آن افزوده خواهد شد و اعتبار و منزلتی را به همراه خواهد داشد. معاصر شدن به معنای در امتداد این کهن قرار گرفتن و به ملاقات آن رفتن است، به طریقی که به گذشته متصل شد اما پاسخی منطقی به اقتضائات روز ارائه داد. موضوعی که در تمام وجوه زندگی میبایست به کار بسته شود تا در معماری و شهرسازی ما متجلی شود.
امروز به بهانهی نو شدن، کهن را به بهانهی کهنگی دور میریزیم اما شرط بهرهمندی از معماری و شهرسازی مطلوب اتصال به کهن بودن این سرزمین است تا بتوان معاصر شد و جوانه زد.
ساختار حکمرانی حوزه معماری و شهرسازی، نظام آموزش و تربیت معمار و شهرساز، الگوهای توسعه شهری، ملحوظ نکردن مردم در مدیریت شهری، کمبود پروژههای شاخص و موفق معاصر در سطح کشور، نحوه بهرهمندی مدیریت شهری از موضوع میراث فرهنگی، ارتقای سواد میراثی در جامعه و اعمالی از این دست میتواند موضوعاتی باشد که با چارهاندیشی، مسیر منحرف شده معاصرسازی معماری و شهرسازی ایران را جهت دهد و این آشفتگی که تمامی ذیمدخلان و دستاندرکاران از جمله مدیران شهری، جامعه دانشگاهی و مردم به آن اذعان دارند را سامان بخشد. ایرانیان در طول تاریخ همواره پرچمدار غنابخشی به فرهنگ جامعه جهانی بودند و چند صباحی است که از ایفای نقش خود باز ماندهاند ولی مسلم است که روزی احوالات معماری و شهرسازی ایران بهبود مییابد اما وقوع آن در چه زمانی باشد، آیندگان قضاوت خواهند کرد.