در سال ۱۹۲۲ دولت ایران رسماً از نیکلسون برای سفر به ایران دعوت کرد. ولی با وجود میل فراوانی که به دیدن ایران داشت پاسخ داد: «تا تألیف سلسله کتابهایی که راجع به مثنوی آغاز کردهام به پایان نرسد، از پشت این میز تحریر برخاستن نتوانم.»نکته عجیب در احوال نیکلسون آن است که این مرد بزرگ با داشتن معلومات بسیار، قادر به تکلم به زبانهای فارسی و عربی نبود و حتی یکبار هم در مدت زندگانیاش از کشور ایران و ممالک عربی، که این همه عاشق ادبیاتشان بود، دیدن نکرد.
خنکای نسیم شهریور ۱۳۲۴ بیش از آنکه یاد منوچهری و بادِ خنکِ وزان از جانبِ خوارزم را در خاطر استاد بدیعالزمان فروزانفر زنده کند، پیامآور به سردی گراییدن نفس مردی بود که نیم قرن از عمر خود را به نمایاندن خورشید برآمده از بلخ مصروف داشت.
آری، خبر رادیو انگلستان درست بود و فروزانفر دوست و همخرقه نادیدهاش در دیگر سوی عالم را از دست داده بود و به حق زیر لب زمزمه میکرد:
گفت کسی خواجه سنایی بمُرد
مرگ چنین خواجه نه کاریست خُرد
خدمتی که این خواجه نادیده به انجامش فائق شده بود و او را در نظر استاد فروزانفر تا این اندازه بزرگ و محترم میداشت، تهیه نسخهای از مثنوی بود که به نسبت سایر نسخ، بیشتر مورد اطمینان بوده و از روی نسخههای نزدیک به زمان مؤلف که احتمال تغییر و تبدیل در آن کمتر باشد.
نیکلسون با شور و شوق و ایمانی که خاصه اهل تحقیق است و با جدیت و پشتکار و دقت و مراقبتی که داشت، در مدت طولانی، نسخه مثنویای مرتب کرده بود که بدون تردید بهترین، کاملترین، صحیحترین و قابل اعتمادترین نسخهای بود که تا آن روز میشد از مثنوی تهیه کرد. اما نیل به چنین امر خطیر و ماندگاری، عمری از خودگذشتگی، علاقهمندی، پشتکار و امید را طلب میکرد و نیکلسون مرد این میدان خطیر بود.
رینولد الین نیکلسون در ۱۹ آگوست ۱۸۶۸ در شهر «کیلی» در ناحیة «یورکشر» در خانوادهای علمدوست و فرهیخته چشم به جهان گشود. نیای بزرگش مارک نیکلسون عضو «کوئینز کالج» در دانشگاه آکسفورد بود و پس از چندی به ریاست «کوردینگتن کالج» در دانشگاه باربادوس برگزیده شد. فرزند او جان نیکلسون به تَبَع پدر به کوئینز کالج آکسفورد رفت و در کنار تحقیق درباره تورات و انجیل، زبان عربی را نیز فرا گرفت و مجموعه ارزشمندی از نسخ خطی اسلامی را تهیه کرد و در سال ۱۸۴۰ کتاب مهمی به نام «شرح تأسیس سلسله فاطمیان در آفریقا منتشر ساخت. فرزند جان، هنری الین نیکلسون، دانشمند برجستهای در علم زیستشناسی بود که علاوه بر عضویت در انجمن سلطنتی بریتانیا (F.R.S) توانسته بود کرسی تدریس تاریخ طبیعی در دانشگاههای «تورنتو»، «سِنت اَندروز» و «اَبردین» را بهدست آورد. رینولد الین نیکلسون آخرین مشعلدار این دودمان با فضلیت بود.
نیکلسون از همان کودکی به کتابخانه پدربزرگش رفتوآمد داشت و بهتدریج با نوشتههای غیراروپایی آشنایی یافت. وی تحصیلات عالی خود را در رشتة زبانهای کلاسیک (یونانی و لاتین) از دانشگاه اَبردین اسکاتلند آغاز کرد. در سال ۱۸۸۷ برای ادامة تحصیلات خود، به «ترینیتی کالج» دانشگاه کیمبریج وارد شد و دو سال پس از آن رتبه اول امتحانات کالج را کسب کرد.
نیکلسون، به تَبَع پدربزرگ خود، از دوران جوانی به آموختن زبان فارسی و عربی و معارف اسلامی علاقهمند شد و در کیمبریج تحتنظر رابرتسن اسمیت به تحصیل زبان عربی همت گماشت. او در میانه سالهای ۱۸۹۳ و ۱۸۹۴ برای تکمیل معلومات عربی خود به «لیدن» در هلند و «استراسبورگ» در فرانسه سفر کرد و از محضر مستشرقانی همچون دخویه و نولدکه بهرهمند شد.
اما نقطه عطف زندگی علمی نیکلسون آشنایی با پروفسور ادوارد براون و شاگردی او بود: «اولین مرتبهای که ادوارد براون را دیدم در ۱۸۹۱ بود. هیچوقت فراموش نخواهم کرد که قیافه جذاب و شخصیت قوی و فضائل معنوی او تا چه پایه در من مؤثر واقع شد. ادوارد براون انسان ممتازی بود و به صفات مردمی آراسته بود. اینکه او در زمره بزرگترین مستشرقین بهشمار میآید بدان جهت است که کمتر کسی مانند او تمام عمر خود را وقف مطالعه زندگی، اندیشه و ادبیات شرق کرده باشد.»
جاذبه براون در نگاه نیکلسون آنچنان عمیق بود که به هدایت او آموزش فارسی خود را در سال ۱۸۹۱ تکمیل کرد و سال بعد را به آموختن زبان هندی گذراند. براون با دیدن اشتیاق و پشتکار نیکلسون، تصمیم گرفت ذهن جویای حقیقت شاگرد سختکوشَش را با اندیشههای ناب مولانا گره بزند. او از نیکلسون خواست تا رساله دکترای خود را به ترجمه بخشهایی از دیوان شمس تبریزی اختصاص دهد. پیشنهادی که به نگارش «منتخبی از دیوان غزلیات شمس تبریزی به زبان انگلیسی» در سال ۱۸۹۸ انجامید. مجموعهای شامل ۴۸ غزل برگزیده به نظم و به نثر که انتشارات دانشگاه کیمبریج آن را منتشر کرد. در ارزندگی این ترجمه همان بس که بدانیم استاد محمدرضا شفیفی کدکنی این ترجمه را «دلکش، زنده و جذاب» توصیف میکند که «مهمترین دریچة آشنایی جهانیان با غزلهای مولاناست» و «با اینکه در اواخر قرن نوزدهم انجام شده، هنوز هم بهترین ترجمه غزلیات شمس در زبانهای فرنگی است.»
نیکلسون در سال ۱۹۰۱ به استادی زبان فارسی دانشگاه لندن منصوب شد و یک سال بعد عهدهدار همین سمت در دانشگاه کیمبریج شد. او در سال ۱۹۰۳ با یکی از بستگان خود به نام سسیلیا وارتی ازدواج کرد. همسر او زنی هنرمند و نوازنده پیانو بود. نیکلسون و همسرش تا پایان عمر صاحب فرزندی نشدند. ایشان اگرچه در طول زندگی مشترکشان دو جنگ خانمانسوز جهانی را پشت سر نهادند، اما به اتفاق هم، روزگار را به سادگی و آرامی طی کردند.
نیکلسون در سال ۱۹۲۲ به عضویت فرهنگستان بریتانیا پذیرفته شد. او کرسی ادبیات فارسی دانشگاه کیمبریج را تا زمان فوت ادوارد براون در سال ۱۹۲۶ در اختیار داشت. با فوت براون، کرسی زبان عربی به او تفویض شد و در سال ۱۹۳۳ چون به سن ۶۵ سالگی رسیده بود، مطابق مقررات استخدامی دانشگاه بازنشسته شد و مقام استاد افتخاری دانشگاه به او اعطا گردید.
نیم قرن تلاش علمی خستگیناپذیر نیکلسون برای شناخت فرهنگ شرق بهخصوص ایران را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
بخش اول کتابهایی است که او راجع به زبان و ادبیات و متون عرب مانند ادبیات عربی در انگلستان منتشر کرده است. «عربی مقدماتی» در چهار جلد، «رساله الغفران ابوالعلا معری»، «تاریخ خزرجی»، «تاریخ ادبیات عرب» و شرح دیوان ابن عربی موسوم به «ترجمان الاشواق» از برجستهترین آثار نیکلسون در این بخش مطالعاتی بوده که بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۸ انجام گرفته است.
بخش دوم کتابهایی است که نیکلسون در باب تصوف اسلامی به زبان انگلیسی تألیف کرده که نمایانگر میزان ژرفاندیشی، هوش سرشار و قریحة نیرومند اوست. «عرفای اسلام»، «تحقیقات در تصوف اسلامی»، «تحقیقات در شعر اسلامی»، «منتخباتی از نظم و نثر شرقی» و «مفهوم شخصیت در تصوف» معروفترین آثار او در این حوزه هستند.
بخش سوم کار نیکلسون انتشار متون و آثار فارسی عرفای ایران است که با مقدمه، حواشی و فهرست گردآوری شدهاند. «منتخبات دیوان شمس تبریزی» که پیشتر ذکر آن رفت، و «تذکرهالاولیا» ی عطار نیشابوری در دو جلد، که با مقدمه علامه محمد قزوینی منتشر شد، در این بخش قرار میگیرد. اما مهمترین کتاب در این دسته متن مثنوی مولوی در سه جلد است. استاد بدیعالزمان فروزانفر در توصیف نسخه تصحیحشده مثنوی به دست نیکلسون آورده است: «این استاد بزرگوار با شور و شوق و ایمانی که خاصه اهل تحقیق است و با جدیت و پشتکار و دقت و مراقبتی که شخصاً داشته، نسخه مثنوی را با چندین نسخه که پس از وفات مؤلف در فاصله صد سال استنساخ شده مقابله کرده و با حفظ نسخه بدلها به چاپ رسانده است.» فروزانفر در ادامه به یازده نسخهای که نیکلسون در تنظیم مثنوی به آنها عنایت داشته اشاره کرده و در ادامه تصریح میکند «من هر اندازه در این نسخه بیشتر مطالعه کردهام، اعتقادم به صحت و اهمیت آن بیشتر شده است».
بخش چهارم آثار نیکلسون ترجمههایش از متون فارسی به انگلیسی و شرحهایی است که در خصوص متون مذکور به زبان انگلیسی نوشته است. از این دسته میتوان به ترجمه کتاب «کشفالمحجوب هجویری» اشاره کرد که یکی از مهمترین کتب فارسی در تاریخ تصوف و عقاید صوفیه است. اما بزرگترین و ماندگارترین تألیف او در این بخش، ترجمة مثنوی به انگلیسی در سه جلد و شرح مثنوی در دو جلد است. استاد شفیعی کدکنی درباره این ترجمه مینویسد: «ترجمه انگلیسی نیکلسون از مثنوی با دقت و وسواس و امانتی انجام شده که حیرتآور است. این ترجمه یکی از بهترین راهنماها در فهم مثنوی مولاناست و از همه مهمتر، تفسیر مثنوی است که تمامی مثنوی مولانا را به زبان انگلیسی شرح کرده و بی هیچ گمان بهترین شرحی است که تاکنون در هر زبانی بر مثنوی نوشته شده است.»
باری، نیکلسون مانند علمآموزان دانشمند و ازخودگذشته در ترجمه آثار مولانا، همه توجه خود را بدان مبذول کرد که حق کلام او را در زبان انگلیسی ادا کرده باشد. نه از ذوق تیز خویش چیزی بر آن بیفزاید و نه از سوء تعبیر یا عدم دقت در مفهوم عبارات، معانی ابیات را دشوارتر کند و وسیله گمراهی طالبان کمال گردد. کار این مرد دانشمند در ترجمه این کتاب سرمشقی از جوانمردی و آراستگی علمی است که جز برای کسانی که در سرشان سودای دانش است و عاشق علماند امکانپذیر نیست.
نکته عجیب در احوال نیکلسون آن است که این مرد بزرگ با داشتن معلومات بسیار، قادر به تکلم به زبانهای فارسی و عربی نبود و حتی یکبار هم در مدت زندگانیاش از کشور ایران و ممالک عربی، که این همه عاشق ادبیاتشان بود، دیدن نکرد. در سال ۱۹۲۲ دولت ایران رسماً از نیکلسون برای سفر به ایران دعوت کرد. ولی با وجود میل فراوانی که به دیدن ایران داشت پاسخ داد: «تا تألیف سلسله کتابهایی که راجع به مثنوی آغاز کردهام به پایان نرسد، از پشت این میز تحریر برخاستن نتوانم.»
به پاس حقشناسی از خدمات ارزشمند و ماندگار نیکلسون در خدمت به فرهنگ ایران، فرهنگستان ایران در خرداد سال ۱۳۲۲ هجری شمسی، او را درحالیکه ۷۵ سال از عمرش میگذشت، به عضویت وابسته فرهنگستان انتخاب کرد. در آئین انتخاب نیکلسون، نایب رئیس فرهنگستان ایران او را چنین توصیف کرد: «شخصی است بلندقامت و با سیمای گشاده و مهربان، بسیار ساکت و بیحرف و درهمانحال، فوقالعاده پرکار و با همت. تمام اوقاتش صرف تحقیق و تتبع میشود و به هیچ کار دیگری توجه ندارد… از لحاظ شناساندن فرهنگ ایران به دنیا و آشنا ساختن مردم مغربزمین به یکی از گرانبهاترین ذخایر ادبی ایران یعنی مثنوی معنوی، نیکلسون بزرگترین خدمت را به کشور ما نموده و از این حیث باید او را در ردیف دانشمندان نادر و با همتی مانند ژول مول فرانسوی قرار داد که عمری را به طبع و ترجمه شاهنامه صرف کرد؛ با این تفاوت که کار نیکلسون به مراتب دشوارتر و دامنه تحقیقاتش بالضروره وسیعتر از مترجم شاهنامه بوده است. اگر با نظری که مرحوم پروفسور براون در ۱۹۱۸ در فرهنگستان بریتانیا اظهار کرد موافق و همعقیده باشیم که: در قسمت ادبیات، خدمت مخصوص ایران به فرهنگ عالم، ایجاد اشعار آمیخته به تصوف است، بزرگترین و عالیترین و مهمترین مجموعه این اشعار را نیکلسون بهشکل بسیار دلپسند تصحیح و با ترجمه و حواشی طبع کرده، در دسترس جهانیان گذاشته و فرهنگستان ایران با انتخاب او به عضویت خویش، خواسته است مراتب قدردانی و حقشناسی خود را نشان دهد و سپاسگزاری ملت ایران را بدینوسیله به آن استاد بزرگوار تقدیم دارد.»
پروفسور نیکلسون در پاسخ این انتخاب نوشت: «از اینکه من به فرهنگستان ایران و دانشمندان بزرگ آن کشور وابستگی پیدا کردهام مشعوفام و بدان مباهات میکنم. بزرگترین افتخاری که ممکن بود نصیب من بشود، همین است که کارهای من در ادبیات و فلسفه و مذهب ایران، نزد فرهنگستان قبول واقع شده است.»
باری، زندگانی نیکلسون سراسر ایثار و ازخودگذشتگی و شیفتگی و کوشش و پژوهش بود. درویشی عارف بود که دلش در ایران میتپید و قلمش در انگلستان میلرزید. او برخلاف بعضیها که اسباب سفر خود را همیشه آماده داشتند و دارند تا به محض دریافت خبری، عازم «سفر علمی و تحقیقاتی» شوند، گوشهگیر و چلهنشین و اهل مراقبه و مشاهده و تفکر بود. نیکلسون با رویه علمی خود به ما آموخت که در برخوردهای زندگانی و مسائل علمی صبور، امانتدار، حقجو، حقگو و حقشناس باشیم.
نیکلسون در سال ۱۹۴۰ پس از نیم قرن کار شبانهروزی، برای استراحت به شمال غربی انگلستان حرکت کرد و سالهای آخر عمر خود را در شهر چستر گذرانید تا اینکه در ۲۷ آگوست ۱۹۴۵ تن خاکی را به خاکیان سپرد و رخت بهسوی افلاکیان کشید. او در آخرین نامه خود به استاد فروزانفر نوشت که چشمهایش بر اثر مطالعات متوالی ضعیف و ناتوان شده و از خواندن خطهای ریز عاجز گشته است. با وجود این، دست از مطالعه برنداشته بود و اوقات پایان عمرش را به تحقیق دربارة مقالات شمس تبریزی مصروف میداشت. فروزانفر از وفات او بیاندازه متأثر شد و قطعة بلندی را در رثای او سرود که بخشی از آن چنین است:
راد نیکلسون ای که بر فضلا
خویشتن را تو پیشوا کردی
ای هنرگستری که ایران را
خدمت اندر خور و سزا کردی
قرب پنجاه سال بردی رنج
وین همه از برای ما کردی...
جمع فرهنگیان دانا را
قامت از بار غم دوتا کردی
من به ظاهر ندیده روی تو را
روی در پرده خفا کردی
جان منت آشنای دیرین بود
از چه بر آشنا جفا کردی؟
منابع
۱. «در مجلس یادبود پروفسور نیکلسون»؛ نامه فرهنگستان، شماره اول از دوره چهارم، تهران: چاپخانه مجلس، اردیبهشت ۱۳۲۵.
۲. «ترجمه احوال پروفسور نیکلسون»؛ نوشته دکتر قاسم غنی، نامه فرهنگستان، شماره دوم از سال دوم، تهران: چاپخانه مجلس، بهمن ۱۳۲۳.
۳. «تصوف اسلامی و رابطه با خدا»؛ نوشته رینولد ا. نیکلسون، ترجمه و حواشی به قلم محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: انتشارات توس، ۱۳۵۸.
۴. «یادداشتهایی در باب فصوص الحکم ابن عربی»؛ ر. ا. نیکلسون، با مقدمه و ترجمه اوانس اوانسیان، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۶۳.
۵. «مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی»؛ ر. ا. نیکلسون، ترجمه و تحقیق اوانس اوانسیان، تهران: نشر نی، ۱۳۶۶.
نظر به اهمیت معرفی شیفتگان غیرایرانی فرهنگ ایرانی-اسلامی که میتواند بیانگر جاذبه این فرهنگ در میان نخبگان سایر ملتها باشد، دفتر الگوسازی و تکریم بنیاد ملی نخبگان با همکاری خبرگزاری ایبنا برای تهیه مقالاتی به قلم مسعود امیرخانی اقدام کرده است. این شماره از این سلسلهیادداشتها به معرفی ادیب و پژوهشگر انگلیسی زبان فارسی، رینولد الین نیکلسون، اختصاص داده شده است./ نقل از ایبنا