برترینها: اگر اهل فیلم و سریال باشید حتما در لحظاتی از زندگی روزمرهتان به این نقطه رسیدید که در انتخاب یک اثر برای تماشا به بنبست رسیده باشید. طی این سالها مقالههای زیادی درباره معرفی فیلم و سریال منتشر شده و با یک سرچ ساده میتوانید به دنیایی از پیشنهادات وبسایتها دست پیدا کنید. اما در اینجا قصد داریم رویکرد متفاوتتری را بررسی کنیم. اینکه اینبار آن چیزی که کاربران در توئیتر پیشنهاد دادهاند را معرفی کنیم و چند خطی درباره آن بنویسیم. با ما همراه باشید.
کاربری به نام آریا نوشت: "وقتی به آسمان نگاه میکنیم، چه میبینیم؟" پیشنهاد منه. آرام، دوستداشتنی و تصور من از بهشت.
یکی از جذابترین و قابلتوجهترین فیلمهای سال ۲۰۲۱ میلادی فیلمی از سینمای گرجستان بود. سینمایی که در سالِ قبل از این هم توانستهبود با اثری متفاوت بهنامِ آغاز (دئا کولومبگاشویلی، ۲۰۲۰) توجهِ منتقدان بینالمللی را به خود جلب کند. وقتی به آسمان نگاه میکنیم... اما فیلم متفاوتی نسبتبه آن دیگری است.
فیلمی است با ظاهری عاشقانه، فضایی اسطورهای، لحنی طنزآلود. کوبریدزه، در دومین فیلم بلند سینمایی خود، داستانی ساده را با فضایی شیطنتآمیز روایت کرده و بدینگونه توانسته است به لحنی کنایی و طنزآلود دست پیدا کند. چیزی که هم از منظر روایی قابلبررسی است و هم از منظر کارگردانی. فضایی که باعث شده است فیلم هم تجربهی مفرحی برای تماشا باشد و هم تأملی دوباره در شیوههای روایت.
رویای آبی هم فیلمی از سینمای روسیه معرفی کرده: و این فیلم که عشق منه.
Beanpole یا قد بلند دومین فیلم بلند کانتمیر بالاگوف است که در سال ۲۰۱۹ اکران شد و جایزه بهترین فیلم خارجی از جشنواره کن را از آن خود کرد. اییا دختر قدبلندیست که همین ویژگی به نام مستعارش بدل شده است. او که از پسربچه کوچک دوستش نگهداری میکند پرستار است و در دورهای زندگی میکند که جنگ جهانی دوم به تازگی تمام شده. او به دلیل عارضه مغزی که در طول جنگ به آن مبتلا شده، گاهی خشکش میزند و به نوعی برای چند دقیقه به کما فرو میرود. روزی در حین بازی با پسربچه خشکش میزند و ناخواسته علت مرگ کودک میشود. دوستش ماشا از جنگ برمیگردد و در مقابل فقدان پسربچه که تنها دلیل زندهبودنش بود، تصمیماتی میگیرد که زندگی اییا را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
شقایق: دل من برای همیشه پیش این فیلم جا موند.
«نبراسکا» یک اثر سیاه و سفید است. یک کمدی آمریکایی به کارگردانی الکساندر پین که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. بله درست میخوانید: 2013. نبراسکا فیلمی مدرن است که سیاه و سفید فیلم برداری شده. فیلمی که به واسطه داستان جذاب و درگیرکردن احساسات مخاطب، میتواند گزینه مناسبی برای تماشا به همراه خانواده باشد.
داستان پدر الکلی و اهمالکاری که خانوادهاش را به هچل میاندازد به کرات در سینمای آمریکا تکرار شده است. نبراسکا مستثنی نیست و پاشنه این فیلم هم از قضا روی همین مسئله میچرخد. یک پدر الکلی و دارای مشکلات ذهنی که تصور میکند یک میلیون دلار جایزه برده است و حالا باید برای دریافت جایزهاش به یک ایالت دیگر برود. کل فیلم قصه همین سفر و حواشی جذابی است که در اطراف آن شکل میگیرد. فیلم نبراسکا درباره سفر و درک متقابل بین نسلها با محوریت وودی گرنت، پیرمرد الکلی و پسرش دیوید است.
ایمان: عجب فیلمی بود این ذبیح. چرا هیچ وقت اونجوری که باید دیده نشد؟
«ذبیح» تلاشی متفاوت در بازنمایی تیپ جاهل در سینمای ایران پیش از انقلاب است. در حالی که سینمای آن دوران اغلب جاهلان را با صفاتی چون جوانمردی و غیرت به تصویر میکشید، «ذبیح» این کلیشه را به چالش میکشد. شخصیت اصلی فیلم، با وجود ظاهر جاهلانهاش، به عنوان فردی با گذشتهای تاریک و انگیزههای پیچیده معرفی میشود. این رویکرد، تصویری واقعگرایانهتر از جاهلان ارائه میدهد و ناهنجاریهای آنان را در بستر اجتماعیشان بررسی میکند. با این حال، به دلیل پیشینه کمدیساز متوسلانی و عدم تطابق با انتظارات مخاطبان آن زمان، فیلم در زمان خود مورد توجه قرار نگرفت و مهجور ماند.
فیلم «ذبیح» را متوسلانی در سال ۱۳۵۴ ساخت٬ برداشتی آزاد از زندگی شخصی به نام ذبیح درشکهچی. قهرمان داستان باز هم بهروز وثوقی است که در کنار زندهیاد جمشید مشایخی٬ عنایت بخشی٬ پروین سلیمانی و مرتضی احمدی ایفای نقش کرده است. حکایت ذبیح٬ حکایت قهرمانی است که به جبر زمانه ضد قهرمان میشود٬ شخصی که به دلیل فداکاری به زندان میافتد و بعد از سالها که تازه رنگ آزادی را میبیند این ناملایمات جامعه و آدمهای اطرافش هستند که نمیگذارند شهروندی عادی باشد و به دنبال حقیقت گمشدهاش بگردد٬ حقیقتی که برای فهمیدنش باید بهای سنگینی بپردازد.
آیدا: نیم رخهای ایرج کریمی. بارها و بارها دوست دارم ببینمش.
فیلم کریمی روایت عشق و زندگی است. روایت دوستیهای خالصانه؛ حب و بغض ها؛ انتقام و نفرت و جایگزینی خیر باشر است. در نیمرخ ها نمیتوانیم به دنبال محتوا نباشیم با این وجود فرم در این فیلم مرحوم کریمی بیشتر قابل دریافت است.چرا که فیلم داستان خاصی را در قالب قهرمانانش روایت میکند. یعنی نیمرخها داستان محور نیست و شخصیت محور است. کاراکترهای مهران؛ بانو و ژاله هرکدام به نوعی نماد همین انگارهها هستند و بابک حمیدیان؛ رویا نونهالی و سحر دولتشاهی در ایفای نقشهایشان کمی تا قسمتی خوب ظاهر شدهاند. روایت در نیمرخها درونی و بیرونی جلوه گر میشود. هر سه نفر ضمن اینکه مدام یقه هم را میگیرند؛ از خود نیز غافل نیستند و مدام با خود نیز در چالش و کشمکش بسر میبرند. هر کدام از این رفتارها بازتاب انگارههای عشق و نفرت؛ خیر و شر و انتقام و گذشت هستند.