روزنامه خراسان در مطلبی نوشت: قطعا نمیتوان گفت که ازدواج بعد از فوت همسر، یک تصمیم اشتباه است ولی نکاتی درباره این تصمیم وجود دارد که میزان درست بودن چنین اقدامی را در افراد مختلف و با شرایط گوناگون متفاوت میسازد. به تازگی، ویدئویی از صحبتهای «بیوک میرزایی» در گفتوگو با «کامران نجفزاده» پربازدید شده که میگوید: «خیلیها به من میگویند ازدواج کن اما دیگر دوست ندارم چون هیچکس نمیتواند جای او را بگیرد. همواره خاطرات او در زندگی با من است و نمیخواهم خاطرات آن عشق و زندگی را خراب کنم. الان هم با بچههایم خوش هستم». در ادامه، این باور را از منظر روانشناسی بررسی کردیم.
درباره ازدواج بعد از فوت همسر، آن نکتهای که میتواند حائز اهمیت باشد توجه به انگیزه ازدواج است. مثلا اگر فردی به خاطر تسکین آلام مربوط به از دست دادن همسر و فراموش کردن اندوه ناشی از آن و یا حتی فشارهای اطرافیان تصمیم به ازدواج بگیرد یا برای اهداف مادی و پولی چنین اقدامی بکند قطعا اشتباه است. هر فردی در موقعیت و شرایطی که قرار دارد میتواند مزایا ومعایب تصمیمات خود را در نظر گرفته و براساس آن اقدام کند. البته این که آقای میرزایی فقط حفظ خاطرات خوش همسرشان را به عنوان تنها علت ازدواج نکردن خود مطرح کردهاند، نمیتواند نفی کننده سایر متغیرها باشد بلکه مواردی مثلعدم تمایل به ریسک، پرهیز از یک مسئولیت جدید یاعدم احساس نیاز و… هم میتوانند به عنوان مولفههای بازدارنده عمل کند. در ادامه چند نکته را برای روشنتر شدن موضوع مطرح میکنیم.
افراد از جنبههای مختلف با یکدیگر فرق دارند بنابراین نمیتوان گفت که یک رفتار برای افراد مختلف معنای واحد و نتیجه مشابهی بدنبال خواهد داشت بنابراین تیپ شخصیتی، سبکزندگی، شرایط فردی، خانوادگی و اجتماعی افراد باعث میشود که تصمیمات متفاوتی را اتخاذ نمایند و ممکن است ازدواج بعد از فقدان همسر برای یک فرد درست و برای یک نفر نادرست باشد.
این که فرد در چه زمانی همسر خود را از دست داده یا در حال حاضر در کدام مرحله سنی قرار دارد میتواند تاثیر مستقیم براین موضوع داشته باشد. برخی افراد ممکن است سالها از نظر روانی در سوگ همسر خود باقی مانده و به شرایط سابق خود برنگردند. این شرایط روانی برای آنها مثل یک زنگ خطر است و باید بدانند تصمیمی که میگیرند ممکن است هیجانی و نادرست باشد.
این باور که همسر جدید قرار است جای کسی را بگیرد درست نیست چون اصلا قرار نیست جنین اتفاقی رخ بدهد بلکه هر کسی جای خودش قرار دارد. اگر یک نفر نتواند بین گذشته و زندگی فعلی خود ارتباط و تعادل برقرار کند دلیل بر اشتباه بودن کل این فرایند نیست. عشق به همسر فوت شده میتواند همواره در قلب فرد باقی بماند و خاطراتش گرامی داشته شود اما این به معنای دست کشیدن از زندگی نیست و ازدواج مجدد هم به معنای فراموش کردن همسر قبلی نیست بلکه به معنای یافتن راهی برای ساختن یک زندگی شاد وجدید است. عشق یک مفهوم پیچیده و چندوجهی است و محدود به یک نفر نیست بلکه میتواند همزمان درباره همسر فوت شده و همسر جدید در زندگی جاری باشد.
انسانها موجوداتی اجتماعی هستند و نیاز به همراهی و عشق حمایت دارند. بعد از فوت همسر فرد ممکن است احساس تنهایی و انزوا کند. ازدواج مجدد میتواند راهی برای پر کردن این خلإ و یافتن یک همدم جدید باشد. البته براساس جمله آقای میرزایی که گفتند با بچههایم خوش هستم عرض میکنم که عشق فرزندان و وجود آنها در زندگی کاملا ارزشمند و لازم است ولی جنس همراهی و عشق ورزیدن متفاوت است. گاهی فرزندان بنا به شرایط زندگی شخصی، مشغلههای کاری یا سن و سالی که دارند نمیتوانند با والدین همدلی و هم زبانی لازم را داشته باشند. گاهی پدر یا مادرهایی را میبینیم که با فرزندان خود زندگی میکنند ولی در عین حال احساس تنهایی دارند.
همسر فوت شده راضی نیست که همسر بازماندهاش بقیه عمر خود را در غم و اندوه بگذراند بلکه اگر بعد از او یک زندگی شاد و با آرامش داشته باشد او هم خوشحال خواهد بود. در نهایت باید عرض کنم که ازدواج مجدد یک تصمیم کاملا شخصی است و باید با در نظر گرفتن تمام جوانب و شرایط فردی، اجتماعی و فرهنگی و… گرفته شود. هیچکس نباید فردی را مجبور به این امر کند و هیچکس هم حق ندارد فردی را به خاطر انجام این کار سرزنش کند.
نویسنده: حسین محرابی، روان شناس و مدرس دانشگاه