به گزارش همشهریآنلاین به نقل از ایسنا، رسانه آلمانی در گزارشی با اشاره به مسیر زندگی «جی دی ونس» معاون رئیسجمهور آمریکا، نحوه بدل شدن او به یکی از قدرتمندترین معاونین رئیسجمهور ایالات متحده در تاریخ را شرح داده و ریشههای عقاید افراطی او را در سرگذشتش جستجو میکند.
اشپیگل در مطلبی با عنوان «جنگجوی مقدس، ضدنظام، رئیسجمهور سایه؛ قدرت ماورایی ونس» مینویسد که او در یکی از فقیرترین شهرهای آمریکا به دنیا آمد و در نبود پدر، توسط مادری تربیت شد که هرگز نتوانست اعتیادش به مواد مخدر را ترک کند. از چنین جایگاهی بود که او به موقعیت کنونیای بهعنوان معاون رئیسجمهور ایالات متحده رسید.
در این گزارش آمده است: با این حال، به طرز عجیبی، موفقیت ونس، او را با سرزمینش آشتی نداده است. معاون رئیسجمهور اکنون از قدرتش برای ویرانکردن همان آمریکایی استفاده میکند که زمینه پیشرفت او را فراهم کرده بود. او شورشی علیه نظام است و ترامپ که ونس ۴۰ ساله را وارث جنبش «آمریکا را دوباره عظیم کنیم» نامیده، تمامی ابزارها را برای تحقق این هدف در اختیار او گذاشته است. به ندرت در تاریخ ایالات متحده معاون رئیسجمهوری تا این اندازه بانفوذ دیده شده است.
به گزارش اشپیگل، ترامپ تقریباً هر هفته او را برای ناهار به کاخ سفید دعوت میکند و تقریباً هیچ جلسهای با سران دیگر کشورها نیست که ونس در آن حضور نداشته باشد. او در اواخر فوریه در دفتر بیضیشکل کاخ سفید با «ولودیمیر زلنسکی»، رئیسجمهور اوکراین درگیر شد؛ درگیریای که روابط کییف و واشنگتن را برای همیشه تیره کرد.
او از مواضع رایج غرب فاصله گرفت و در کنفرانس امنیتی مونیخ، بزرگترین خطر برای اروپا را نه «ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهور روسیه، بلکه چیزی دانست که خودش آن را «دیکتاتوری عقاید در قلب قاره کهن» مینامد. این اقدام لحن سیاست خارجی دولت جدید آمریکا را تعیین کرد و پاریس، برلین و بروکسل را آشفته ساخت.
اما ونس فقط در سیاست خارجی سنتشکنی نمیکند. دولت او مهاجران را بدون طی روند قانونی به یک زندان در السالوادور منتقل میکند؛ زندانی که به گفته مقامات آن کشور، تنها در تابوت میتوان از آن خارج شد. ونس همچنین حملهای بیامان را علیه استقلال دانشگاههای آمریکا به راه انداخته است. سخنرانی معروف او با عنوان «دانشگاهها دشمناند» که در پاییز ۲۰۲۲ در کنفرانس ملی محافظهکاران انجام شد، نمایانگر این خط فکری بود. به گفته ونس، دانشگاهها به «مضحکترین ایدههایی» که تاکنون در آمریکا رواج یافتهاند، مهر اعتبار میزنند. او میگوید: «اگر واقعاً بخواهیم به اهدافمان در این کشور برسیم، باید دانشگاهها را به طور تهاجمی مورد حمله قرار دهیم.»

این شور و اشتیاق از کجا میآید؟
جنبش «عظمت رابه آمریکا بازگردانیم» سالها فاقد یک هسته ایدئولوژیک سختگیرانه بود؛ عمدتاً به این دلیل که شخص ترامپ بیشتر یک چهره سرگرمکننده بود تا یک سیاستمدار. او یک دلال املاک بود که مسابقات زیبایی ترتیب میداد و بعدها با یک برنامه تلویزیونی به شهرت رسید. ترامپ دیدگاههایی داشت که سالها همراهش بود: این که آمریکا از سوی اروپا و چین بهرهکشی شده و باید از درگیریهای جهانی فاصله بگیرد؛ اما ترامپ هرگز در دنیای سیاست چهرهای جدی نبود و حتی وفادارترین طرفدارانش نیز ادعا نمیکنند که او یک محافظهکار اصولگرا بوده است.
در مورد ونس اما وضعیت متفاوت است. به گزارش اشپیگل، ونس مردی عمیقاً مذهبی است که در سال ۲۰۱۹ به آیین کاتولیک گروید و یک روز پیش از درگذشت پاپ فرانسیس، در رم با او دیدار کرد. او اهل مطالعه کتاب است و دانش خود را از برنامههای شبانه فاکسنیوز نمیگیرد. ونس تحت تأثیر اندیشمندی به نام «چارلز موری» قرار دارد؛ نویسنده کتابی جنجالی درباره توزیع نژادی هوش و همچنین نویسنده کتاب «از هم پاشیدن»، که از اولین هشدارها درباره شکاف اجتماعی در آمریکا بود.
او از طرفداران «راد دریهر»، نویسنده محافظهکار و منتقد تند سیاستهای هویتی چپ نیز هست. معاون رئیسجمهور آمریکا سفری فکری را پشت سر گذاشته که او را تا مرز راست افراطی آمریکا کشانده و با ایدههایی مواجه کرده است که تا همین اواخر در کاخ سفید غیرقابل تصور بهشمار میرفتند.
به گزارش اشپیگل، چهرههای افراطی دور ونس را احاطه کردهاند، از جمله افرادی مانند «جک پوسوبیک» که نظریه توطئهای درباره اداره یک حلقه قاچاق کودکان توسط «هیلاری کلینتون» در زیرزمین یک پیتزافروشی در واشنگتن را منتشر کرده بود! این شخص باور دارد نباید با چپگرایان مانند انسانها رفتار کرد و بردهداری را «شکلی طبیعی از روابط انسانی» توصیف کرده است!

مرگ روزولت، سرآغاز دیوانسالاری
از دیگر دوستان ونس، «کرتیس یاروین» است؛ برنامهنویسی که به یکی از متفکران اصلی جنبشی تحت عنوانهای «پستلیبرالیسم»، «راست نوین» یا «روشنگری تاریک» تبدیل شد. یاروین معتقد است که «فرانکلین روزولت» رئیسجمهوری که آمریکا را در جنگ جهانی دوم هدایت کرد، آخرین رئیسجمهور واقعاً تأثیرگذار آمریکا بوده است. به روایت یاروین، پس از مرگ روزولت در پایان جنگ جهانی دوم، قدرت به معاونش، «هری ترومن» منتقل شد؛ کسی که به باور یاروین، فاقد توانایی لازم برای حفظ قدرت عظیم در کاخ سفید بود. در این لحظه، به گفته یاروین، انتقال قدرتی رخ داد که تا امروز ادامه داشته است. او میگوید آمریکا از آن زمان به سوی یک دیوانسالاری حرکت کرده که مستقل از رئیسجمهور وقت، واشنگتن را اداره میکند. این، همان چیزی است که ترامپ و ونس آن را «دولت پنهان» مینامند.
ونس در مصاحبهای در سال ۲۰۲۱ گفته بود: «من همیشه با این اندیشه همدلی داشتهام که ما دیگر یک جمهوری بر مبنای قانون اساسی نداریم. ما یک کشور دیوانسالار هستیم که در آن دیوانسالاری همه چیز را کنترل میکند.» به همین دلیل او خواستار یک شکاف افراطی و آغاز «انقلابی از بالا» شده بود.
ونس گفته بود: «اگر اجازه دهیم که دیوانسالاران کشور را اداره کنند، حتی اگر جمهوریخواهان پیروز شده باشند، ما شکست خوردهایم.» او توصیه کرده بود که ترامپ باید کارمندهای دولت را اخراج و با نیروهای خود جایگزین کند؛ قوه قضاییه را تحت کنترل درآورد و اگر دادگاهها جلوی او را گرفتند، باید همانند «اندرو جکسون» رئیسجمهور سابق آمریکا، در برابر ملت بایستد و بگوید: «دیوان عالی حکم خود را صادر کرده است؛ حالا بگذارید خودش آن را اجرا کند.»
وقتی ونس در گذشته حرفهایی از این دست میزد، هنوز حتی به سنای آمریکا هم راه نیافته بود. اما امروز این سخنان برنامهای را منعکس میکند که ترامپ طی ۱۰۰ روز اول دوره دوم ریاستجمهوری خود پیاده کرده است: نابودی سازمانهای دولتی و تهدید قضات مخالف کاخ سفید. در واشنگتن اکنون صحبت از «بحران حکومتی» است. ترامپ وزیر آموزشی منصوب کرده که مأموریت اصلیاش منحل کردن وزارتخانه خود است. این برنامه، همان چیزی است که کرتیس در سال ۲۰۱۲ آن را با عنوان «بازنشسته کردن همه کارمندان دولتی» مطرح کرده بود؛ البته با افزودن این توصیه که ایالات متحده باید همچون یک شرکت اداره شود: «ما به یک مدیرعامل نیاز داریم و مدیرعامل یک ملت را دیکتاتور مینامند.»
آیا ونس هم چنین دیدگاهی دارد؟ همراهان او میگویند ترامپ و ونس این مأموریت را دارند که آمریکا را به شکلی بنیادین تغییر دهند. آنان معتقدند که ترامپ نه تنها آرای مردمی را به دست آورده، بلکه در همه ایالتهای رقابتی نیز پیروز شده است. ترامپ در برابر رسانههای دشمن و موجی از دادخواستها و پیگردهای قضایی مقاومت کرده است. از منظر ونس، این او و ترامپ نیستند که به دموکراسی بیاعتنایی میکنند، بلکه دشمنان دموکراسی در واقع همان مخالفان آنها هستند.
به گزارش اشپیگل، پیوستن به نیروهای مسلح آمریکا و عملیات در عراق تردید و بدبینی ونس نسبت به کشورش را عمیقتر کرد. ونس بعدها در مقالهای برای مجله کاتولیک «لامپ» نوشت: «در سال ۲۰۰۵ به عنوان یک ایدهآلیست جوان وارد عراق شدم تا لیبرالیسم و دموکراسی را به ملتهای عقبمانده جهان بیاورم. در سال ۲۰۰۶ در حالی به آمریکا بازگشتم که از اساس نسبت به جنگ و ایدئولوژی آن شک داشتم.» گرچه جنگ عراق بر پایه دروغ استوار شده بود و این نقد ونس یک انتقاد بهجا بود، اما این تجربه همچنین تصور ونس را از وجود یک «رژیم» غیرقابل اعتماد در واشنگتن تقویت کرد؛ تصوری که هنوز هم آن را باور دارد.
جبران زخمهای کودکی در دنیای سیاست
حتی در مقام معاون رئیسجمهور ایالات متحده، ونس همچنان نقش یک چهره شورشی علیه نظام مستقر را بازی میکند. او در اظهاراتی که یادآور شرایط دشوار زندگیاش در کودکی است، میگوید: «زمانی که طبقه حاکم به شما حمله میکند، پاسخ درست این است که حقیقت را بیان کنید!»
رسانه آلمانی این را کلید فهم شخصیت ونس میداند؛ شخصیتی که «کینه یا زخمی از گذشته در دل دارد» و این زخم دائماً او را به سوی رویارویی و جنگ سوق میدهد. ونس حتی در لطفها و کمکهایی که دریافت کرده نیز نوعی تحقیر از سوی نخبگان را میبیند؛ حرکتی از سر تکبر که هدفش تأیید وجاهت اخلاقی خودشان بوده است.
ونس که در دانشکده حقوق دانشگاه «ییل» تحصیل کرده، میگوید در آنجا خود را یک «بیگانه فرهنگی» میدیده است. او سرانجام در سال ۲۰۲۱ اعلام کرد که هیچ آمریکایی عاقلی نباید فرزندان خود را به این دانشگاهها بسپارد و گفت: «خانمها و آقایان، ما فرزندانمان را به دست دشمنانمان میسپاریم. این باید متوقف شود.»

تغییر ۱۸۰ درجه نسبت به ترامپ
به گزارش اشپیگل، توضیح دیگر برای تغییر مسیر ونس، فرصتطلبی است. سیلی از مقالات اولیه، مصاحبهها و پیامکهای فاششده وجود دارد که نشان میدهد ونس در ابتدا دیدگاه تحقیرآمیزی نسبت به ترامپ داشت. او ترامپ را «هیتلر آمریکایی» و «افیون تودهها» خوانده بود. در فوریه ۲۰۱۶، زمانی که ترامپ برای نخستین بار قصد داشت نامزد جمهوریخواهان شود، ونس نوشت: «به سرعت فهمیدم که ایدههای سیاسی واقعی ترامپ میان بیاخلاقی و پوچی در نوسان است.» کمتر کسی در جناح راست آمریکا به اندازه ونس با چنین شدت و تلخی علیه ترامپ موضع گرفته بود.
اما زمانی که ونس برای ورود به سنا از ایالت اوهایو نامزد شد، به حمایت ترامپ نیاز پیدا کرد. بنابراین، او به عمارت مارالاگو رفت، با «دونالد ترامپ جونیور» پسر ترامپ دوستی برقرار کرد و به صورت علنی از گفتههای گذشته خود عذرخواهی کرد. این تغییر موضع آنقدر آشکار بود که تمسخر و نقد ونس به یک ژانر خاص در رسانههای لیبرال آمریکایی تبدیل شد. تیترهایی نظیر «جیدی ونس به لاشخورها پیوست» یا «سقوط اخلاقی جیدی ونس» در رسانهها دیده شد. غمگینترین متن را «دیوید فروم»، نویسنده سابق سخنرانیهای «جورج دبلیو بوش» نوشت. فروم نوشت: «بسیاری از کسانی که ونس سابق را میشناختند، این سوال را میپرسند که چه بر سرش آمده؟ اما من دیگر زیاد به این سوال فکر نمیکنم؛ پاسخ خیلی واضح است.»
به گزارش رسانه آلمانی، دوستان ونس در جناح راست معتقدند که دولت جدید آمریکا در مبارزه علیه «رژیم» هنوز بیش از حد محتاطانه عمل میکند. گرچه لیبرالهای واشنگتن از «ایلان ماسک» و تیم او که به نیابت از ترامپ هزاران کارمند دولت را اخراج کردهاند، واهمه دارد، اما «کرتیس یاروین» ماسک را فردی میبیند که عظمت مأموریت ترامپ را درک نکرده است.

آمریکاییها به این افراط افسارگسیخته تن میدهند؟
یاروین میگوید: «همه فکر میکنند ماسک یک راستگراست، اما این یک سوءتفاهم بزرگ است. ماسک یک دموکرات است، درست مانند دموکراتهای دوران بیل کلینتون.» از نظر یاروین، ماسک و تیمش هدفی برای تغییر بنیادی حکومت ندارند، بلکه فقط به دنبال صرفهجویی چند میلیارد دلاری و ایجاد ترس هستند.
با این حال، به نظر میرسد که مردم آمریکا در حال حاضر خواهان آشوب بیشتری نیستند. میزان محبوبیت ترامپ از زمان آغاز دومین دوره ریاستجمهوریاش به طور مداوم کاهش یافته و اکنون به طور قابل توجهی در منطقه منفی قرار دارد؛ یعنی تعداد افرادی که از عملکرد او ناراضی هستند بیشتر از افرادی است که از او رضایت دارند. ونس به عنوان نامزد معاونت ریاستجمهوری، به مسائلی پرداخته بود که دغدغه بسیاری از آمریکاییهاست: خروج مشاغل صنعتی با دستمزد بالا به چین و مکزیک، جنگهای بیپایان در غرب آسیا که آمریکاییهای طبقه فرودست را به کشتن داد، عدم تمایل اروپاییها برای تأمین امنیت خودشان و نخبگان جریان چپ.
اما ونس، که در کتابش با نگاهی ظریف به آمریکا و زندگی خودش پرداخته بود، در مسیر ورود به سیاست به یک افراطگرای تمامعیار تبدیل شده است؛ یک جنگجوی مقدس از جناح راست. سیاست تجاری دولت او در آستانه فروبردن اقتصاد جهانی به هرجومرج است. ونس طرفدار نوعی انزواگرایی است که بسیاری را در اروپا نسبت به بقای ناتو دچار تردید کرده است.
اشپیگل مطلب خود را اینگونه به پایان میرساند: سوال اینجاست که آیا آمریکاییها واقعاً این جنگ فرهنگی ونس را میخواهند؟ آیا آنها خواستار یک «ضدانقلاب راستگرایانه» هستند؟